روز ۳۰ دی ۱۳۵۴ محمد رضا پهلوی در مصاحبه ای به كشته شدن پنجاه نظامی ايرانی در جريان سركوب شورش ظفار اعتراف كرد .

«ظفار» نام جنوبی‌ترين ايالت سلطان نشين عمان است. اين ايالت كه مرز مشترك عمان با يمن را تشكيل می‌دهد، دارای يك نوار ساحلی باريك به طول 1370 كيلومتر و به عرض 10 الی 16 كيلومتر است. ظفار از شمال به عربستان، از جنوب به اقيانوس هند، از غرب به يمن و از شرق به صحرای «جده‌الحراسيس» عمان محدود می‌شود. اين صحرای پهناور، ظفار را از لحاظ جغرافيائی از ديگر نقاط كشور جدا می‌سازد. «صلاله» - مركز ظفار - شهری است بندری كه از دو منطقه خشك كوهستانی در شمال، و جنگلی و ساحلی در جنوب تشكيل گرديده است.

گرچه اكثر جمعيت 200 هزار نفری ظفار اهل تسنن هستند ولی مردم این منطقه از نظر گويش، نژاد، فرهنگ و لهجه با ساير جمعيت ايالات عمان تفاوت دارند و دوری آنان از ساير ايالت‌ها بواسطه صحرا و كويری كه ميان آنها با ديگر استانهای عمان فاصله ايجاد كرده، از اختلاط آنان با ديگر مردم اين كشور حتی‌المقدور جلوگيری كرده است.

اين جدائی در كنار عقب‌ماندگی اقتصادی ايالت ظفار سبب شده كه در اين استان بيش از ساير قسمتهای عمان روحيه استقلال‌‌خواهی شكل گيرد.

ظفار به دلایل مذكور تا 1879 میلادی كاملاًَ مستقل از دولت مركزی عمان و به وسیله رهبران قبائل اداره می‌شد. در سالهای پس از جنگ دوم جهانی عواملی مانند فقر و كشف نفت، جوانان ظفار را در جستجوی كار راهی كشورهای عرب حوزه خلیج فارس كرد. قدرت جسمی جوانان ظفاری كه نتیجه زندگی كوهستانی آنان است سبب توفیق آنان در به دست آوردن كار در كشورهای عرب منطقه گردید. به طوری كه زمانی بیش از یك چهارم پرسنل پلیس در كویت و قطر را افراد ظفاری تشكیل می‌دادند.



كارگران ظفاری در خلیج فارس به تدریج با جنبش‌های سیاسی و ناسیونالیستی عرب آشنا شدند و این آشنائی سبب ایجاد پیوند و رابطه میان آنان گردید. در 1341 گروهی از اهالی ظفار و جمعی از تبعید شدگان سازمانهای سیاسی عرب به منظور تشكیل یك جبهه آزادیبخش عربی به هم پیوستند. این تشكل به طور پنهانی توسعه یافت و رفته رفته سازمان‌های بیشتری را در خود گرد آورد تا اینكه در 11 خرداد 1344 با نام «جنبش آزادی‌بخش ظفار» موجودیت خود را اعلام كرد و اولین كنگره خود را در ناحیه‌ای در بلندیهای ظفار برگزار كرد و كادر رهبری و ساختار سیاسی و نظامی خود را تعیین نمود. این كنگره شدیداً تحت تأثیر اندیشه‌های ناسیونالیستی رهبران قبیله‌های منطقه‌ بود و هدف اولیه خود را رهائی ظفار از حاكمیت دولت مسقط و استقلال این ایالت قرار داده بود.

یك هفته پس از این كنگره و در صبح روز 19 خرداد 1344 كه «روز انقلاب» لقب گرفته بود، این جنبش رسماً آغاز انقلاب مسلحانه در عمان را اعلام كرد. چریك‌های ظفار با وجود مشكلات فراوان نظامی و قومیتی توانستند در مدت نسبتاً كوتاهی بخش‌هائی از ایالت ظفار را از كنترل حكومت مركزی عمان آزاد سازند. استقلال جمهوری دمكراتیك یمن در 1347 نیز عامل دیگری بود كه باعث تقویت آنان گردید. در آن زمان سلطان سعید بن تیمور كه شدیداً تحت سلطه مستقیم نظامیان انگلیسی و مستشاران سیاسی آن كشور حكومت می‌كرد، زمام امور عمان را در دست داشت و در تمام اركان كشور سیاستمدار و چهره‌‌های انگلیسی را به كار گمان بود. به همین دلیل نهضت آزادیبخش ظفار از ابتدای شكل‌گیری ماهیتی ضد انگلیسی داشت و سازمان‌های شركت كننده در این جنبش علیرغم همه تفاوت‌هائی كه در نوع نگرش سیاسی خود به جبهه آزادیبخش ظفار داشتند در موضع‌گیری علیه بریتانیا جبهه‌ای یكسان و هم پیمان داشتند. با این همه مجاورت ظفار با یمن جنوبی سابق ـ جمهوری دمكراتیك یمن ـ باعث شد كه رفته رفته، كمونیست‌های یمن به داخل جنبش ظفار نفوذ كنند و به مرور زمان، رهبری آن را به دست گیرند. یمنی‌ها در مراحل بعد به تدریج رهبران ملی‌گرای جنبش را به حاشیه رانده و سپس نام جنبش آزادیبخش ظفار را طی كنگره‌ای كه در شهریور 1347 در شهر یمنی «حمرین» تشكیل دادند به «سازمان آزادیبخش عمان و خلیج عربی» تغییر دادند.

سازمانی كه به شدت تحت تأثیر تفكر جناح چپ حاكم بر جامعه عرب از جمله ناصریستها و سایر دولتهای كمونیستی منطقه قرار گرفت. این حمایتها جنبش ظفار را از هویت اولیه‌اش كه تشكلی برای آزادسازی ایالت ظفار بود دور ساخت و بهانه‌ای برای توجیه سركوب آن شد.
جنبش ظفار از 1347 تا 1351 به پیروزیهای مهمی نائل گشت و توانست قلمرو خود را تا نزدیكی مناطق نفت‌خیز عمان گسترش دهد و به پشتوانه مهمی برای سایر جنبش‌های مذهبی و قومی موجود در كشورهای عرب حوزه خلیج‌فارس تبدیل شود.

سلطان قابوس كه پس از بركناری پدرش سلطان سعید بن تیمور زمام امور عمان را بدست گرفته بود و خود را در خطر سقوط می‌دید به توصیه و هماهنگی انگلیسی‌ها و آمریكائی‌ها دست به دامان محمدرضا پهلوی شد. در آن زمان انگلیسی‌ها در حال خروج از خلیج‌فارس بودند و آمریكائیها نیز سرخورده از جنگ ویتنام با طرح «دكترین نیكسون» ترجیح داده بودند كه مشكلات كانونهای بحرانی جهان را به دست رژیمهای منطقه حل و فصل كنند و از دخالت مستقیم حتی‌المقدور بپرهیزند. از این رو وقتی دولت عمان در 25 تیر 1351 با اعزام نماینده خود به تهران رسماً از شاه ایران خواست تا حكومت مسقط را در سركوب شورش ظفار یاری رساند، لندن و واشنگتن از شاه و همچنین از ملك‌حسین پادشاه اردن خواستند تا به یاری حكومت قابوس بشتابند.

بدین ترتیب مداخله نظامی ایران در بحران ظفار زاییده یك تبانی سیاسی و استراتژیك میان آمریكا و انگلستان و در راستای استراتژی منطقه‌ای آنان بود و توافقی نبود كه تنها به اراده تهران و مسقط محدود شود.

دكترین نیكسون موجب شده بود آمریكا در ازای كاستن از حجم دخالتهای مستقیم خود در كانون‌های بحرانی جهان، دولتهائی را در این مناطق به عنوان ژاندارم تعیین كرده و با سرازیر ساختن انبوه جنگ‌افزارهای نظامی به این كشورها، آن‌ها را به حافظ منافع منطقه‌ای خود تبدیل سازد. بدین‌ترتیب شاه در نیمه اول دهه پنجاه ش. به سرعت به ژاندارم نظامی آمریكا در منطقه تبدیل شد و افزایش بهای جهانی نفت در سایه بحران خاورمیانه نیز وی را در این سوداگری یاری بخشید.

در چنین شرائطی درخواست سلطان قابوس حاكم عمان از شاه برای سركوب شورش ظفار به سرعت مورد پذیرش شاه قرار گرفت. به ویژه آنكه كودتای سلطان قابوس در 1349 مورد حمایت شاه نیز قرار داشت. دولت ایران در پی این كودتا روابط سیاسی میان دو كشور را كه از دوره مظفرالدین شاه قاجار همواره رو به تقلیل بود، با اعزام سفیر به مسقط احیا كرد و سلطان قابوس نیز در جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی ایران شركت كرد.
نخستین یگانهای نظامی ایران در 29 آذر 1351 از طریق دریا و هوا رهسپار عمان شدند و در دو سوی یكی از جاده‌های مهم منتهی به «صلاله» - مركز ایالت ظفار - مستقر شدند. این عملیات در پایان یك سلسله مانورهای نظامی 12 روزه كه توسط پیمان نظامی «سنتو» و با شركت نیروهائی از انگلستان، آمریكا، ایران و تركیه در آبهای خلیج‌فارس صورت گرفت، انجام شد. این مداخله نظامی بازتاب چندانی در جهان عرب نداشت. زیرا به استثنای سرهنگ قذافی در لیبی كه نارضایتی خود را از این عملیات اعلام كرد سایر دولتهای خاورمیانه یا سكوت كردند و یا ابراز رضایت نمودند. حتی دولت اردن 21 فروند هواپیمای جنگنده به ظفار فرستاد تا تحت فرماندهی ایران در عملیات شركت كند.

ارتش ایران با مساعدت اطلاعاتی ژنرالهای انگلیسی كه هنوز در عمان باقی مانده بودند، در ماههای بعد تمامی شهرهای اطراف صلاله و جاده‌های منتهی به این شهر را تصرف كرد، راههای اصلی و مهم بین یمن و عمان را كه مسیر اصلی ارسال اسلحه از سوی حكومت كمونیستی عدن برای چریكهای ظفار بود، مسدود كرد، در ارتفاعات استراتژیك مشرف به شهرهای اصلی ظفار و مناطق مهم مرزی آن با یمن، استحكامات نظامی ایجاد ‌كرد و تا آذر 1354 تمامی ایالت آشوب‌زده ظفار و از جمله شهر صلاله را به تصرف خود در آورده و آن را به ارتش عمان واگذار كرد. این عملیات 4 ساله به دلیل آنكه در منطقه‌ای مملو از غار، پرتگاه و دره صورت گرفت با تلفات سنگینی برای دوطرف همراه بود اما دولت ایران هرگز میزان تلفات خود را اعلام نكرد. تنها در روز 30 دی 1354 بود كه شاه در پاسخ به سؤال یك خبرنگار به 50 كشته از نظامیان ایران در ظفار اعتراف كرد.

در 22 آذر 1354 سلطان قابوس پادشاه عمان طی مصاحبه‌ای رسماً پایان جنگ ظفار را اعلام كرد. پس از این تاریخ نیروهای ایران در تمام طول مرزهای عمان و یمن مستقر شدند و به اصرار مقامات عمان در منطقه باقی ماندند. شاه نیز چندین بار تاكید كرد «نیروهای ایران به دعوت دولت‌ عمان به آن منطقه رفته‌اند و هر لحظه پادشاه آن كشور تقاضای خروج كند، از آن منطقه خارج خواهند شد.» بخشی از این نیروها در بهمن 1355 پس از بازگشت كامل آرامش به منطقه، به ایران بازگشتند و بقیه تا پیروزی انقلاب اسلامی در آنجا ماندند.
شاه در آذر 1356 برای انجام یك سفر چهار روزه به عمان رفت و در روز 26 آذر از مناطق مختلف ظفار و نظامیان ایرانی مستقر در آن نواحی بازدید كرد.

با پیروزی انقلاب اسلامی در 1357، به دستور مهندس بازرگان - نخست‌وزیر دولت موقت - باقی مانده نیروهای ایران در ظفار به كشور بازگشتند.

منابع:

ـ فصلنامه تاریخ روابط خارجی، نشریه مركز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، شماره‌های5 و 6.

ـ كتاب سبز وزارت امور خارجه، عمان، 1374.

ـ سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز.

ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج اول.